پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

می نویسم...

می نویسم از روزهای تکراری....می نویسم از عادت های زنده بودن....می نویسم از بهانه های نفس کشیدن... این روزا نمیدونم چرا حال نوشتن ندارم.اصلا حال خیلی چیزا رو ندارم.نمیدونم چرا.شایدم بدونم چرا.گاهی یه چیزی تو ذهنت اونقدر پررنگ میشه که تمام مغز و ما فیها خالدونش رو در بر میگیره و نمی خوای یا نمی تونی ذهنت رو ازش برگردونی. این روزا حال بازی کردن با پریناز رو هم ندارم.هر روز عین هم تکرار میشه.با سی دی های 1000 بار تکرار سرش رو گرم می کنم تا پاپیچم نشه.دلم میخواد فقط تو خودم باشم.دلم میخواد فقط به خودم فکر کنم. دنبال تنوعم.تنها چیزی که منو بتونه از خمودگی در بیاره تنوعه.یه مسافرت....یه خرید عالی...یه تغییر دکوراسیون...خودمم نمی...
26 آذر 1392

لذت گوشت!!

مامان من نميخوام بزرگ بشم....من نمي خوام گدم(قدم) بلند بشه....اصلا نمي خوام برم مدرسه... چرا دختر گلم؟؟ خب ديگه نمي خوام.بيا گوشتهاي گذامو بردار!! ...
18 آذر 1392

سوال فلسفی

اصولا من از یک روزگی دخترک علاقه داشتم ببرمش دکتر برای قد و وزن.هی به مرور سعی کردم پا روی علاقه ام بذارم ولی خب دیگه مرضه دیگه!روزی که پریناز 3 سالش شد به هادی گفتم میخوام ببرمش برای پایش رشد!!چقدر هادی مسخرم کرد بماند !!خلاصه نبردمش تا این هفته که کمی سرماخورده بود و بهانه جور شد دیداری با مطب دکتر تازه کنیم.کیپ تا کیپ مریض نشسته بود و ما هم چون وقت نگرفته بودیم بین مریض بودیم و باید با حسرت بیمارای وقتی که می رفتن داخل رو نگاه می کردیم.همینجور نشسته بودیم و من از اعماق درونم بازی اختراع می کردم تا دخترک حوصله اش سر نره!یهو با تن صدای بلند مخصوص خودش گفت:مامااااااان تو داروسازی؟؟؟منم با خجالت از اینکه لابد ملت میگن یاد بچش داده هرجا رسید...
7 آذر 1392
1